محبت ارشیا که گل کنه
دیشب ساعت 10 شربت دادم ساعت 11 هم شیرموز خوردین و من توی اتاق دیگه با بابا صحبت می کردم که دیدیم خونه ساکت شده . آمدم دیدم ارشیا و ارسلان خوابیدن اردلان هم در حال نقاشی اما روی سر ارشیا و تشک اونم با شیرموز ته شیشه. ارشیا را تمیز کردم اردلان را می خوابوندم که ارسلان بیدار شد و گریه کنان من را پیدا کرد و بغلم خوابید. ساعت 12 با بابا داشتیم توی اتاقتون بهتون سر می زدیم که یک دفعه سه تایی بیدار شدین و گریه کردین منم رفتم شیر درست کردم و بابا هم شما را آروم کرد و ارسلان هم دنبال من آمد آشپزخانه. بابا فرستادم بخوابن. اما ارشیا اجیر شد یکبار که قبل از شیر خوردن توی همه خونه دوید و خندید و بعد شیر خورد. اردلان خوابش برد ارسل...
نویسنده :
مرضیه(مامان 3جوجه طلایی)
11:13